مشترک خوراک این وبلاگ شوید تا خنده را بروی لبهایتان بنشانیم

اينا 12 تان يا 13 تا؟

خوب چرا اينجوريه ؟ اينا 12 تان يا 13 تا؟


کمی صبر کنید تا تصویر حرکت کند



فواید ازدواج

قابل توجه آقایان عزیز
اگر تازگی های تصمیم به ازدواج گرفته اید
برای انگیزه بیشتر فواید ازدواج رو بخونید ...

ازدواج آقايان!
----------------------
قبل از ازدواج:خوابيدن تا لنگ ظهر

بعد از ازدواج:بيدار شدن زودتر از خورشيد

نتيجه اخلاقي:سحر خيز شدن
-------------
قبل از ازدواج:رفتن به سفر بي اجازه

بعد از ازدواج:رفتن به حياط با اجازه

نتيجه اخلاقي:معتبر شدن
-----------
قبل از ازدواج:خوردن بهترين غذاها بي منت

بعد از ازدواج:خوردن غذا هاي سوخته با منت

نتيجه اخلاقي:تقويت معده
-----------------
قبل از ازدواج:استراحت مطلق بي جر و بحث

بعد از ازدواج:كار كردن در شرايط سخت

نتيجه اخلاقي:ورزيده شدن
----------------------
قبل از ازدواج:ديد و بازديد از اماكن تفريحي

بعد از ازدواج:سر زدن به فاميل خانوم

نتيجه اخلاقي:صله رحم
---------------------
قبل از ازدواج:آموزش گيتار و سنتور و غيره

بعد از ازدواج:آموزش بچه داري و شستن ظرف

نتيجه اخلاقي:همدردي با مردها
--------------------
قبل از ازدواج:گرفتن پول تو جيبي از پاپا

بعد از ازدواج:دادن كل حقوق به خانوم

نتيجه اخلاقي:مستقل شدن
------------------------
قبل از ازدواج:ايستادن در صف سينما و استخر

بعد از ازدواج:ايستادن در صف شير و گوشت

نتيجه اخلاقي:آموزش ايستادگي
-----------------------
قبل از ازدواج:رفتن به سفرهاي هفتگي

بعد از ازدواج:در حسرت رفتن به پارك سر كوچه

نتيجه اخلاقي:امنيت كامل


ایران خودرو

برای بزرگ تر دیدن عکس بروی آن کلیک کنید




وقتی ریاضی دان شاعر میشود


 شعري از پروفسور هشترودي

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/b/b5/Mohsen-hachtroudi.jpg
 
 
منحنی قامتم، قامت ابروی توست
خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست
حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست


به چی نگاه میکنی . . . ها ؟




لوطي گري


 لوطي گري
نادر نادر پور در پاريس زندگي ميکرد . شبي در کافه اي مرد سياه پوستي از نادر پور يک " نخ " سيگار ميخواهد . نادر پور در عالم مستي لوطي گري اش گل ميکند و ميخواهد پاکت سيگارش را به او ببخشد . اما مرد سياه پوست فقط يک دانه سيگارميخواهد . از نادر پور اصرار و از طرف انکار . تا اينکه مرد سياه پوست از دست نادر پور ذله ميشود و با مشت ميخواباند زير چانه نادر پور .
نادر پور را که بيهوش شده بود مي برند بيمارستان . از بد حادثه دکتر بيمارستان هم سياه پوست بوده است . نادر پور وقتي بهوش ميآيد خيال ميکند همان سياه پوست است و دوباره غش ميکند ..!

مراعات همسر ...
همسر حميد مصدق -لاله خانم - روي در ورودي سالن خانه شان با خط درشت نوشته بود: حميد بيماري قلبي دارد . لطفا مراعات کنيد و بيرون از خانه سيگار بکشيد . خود حميد مصدق هم ميآمد بيرون سيگار ميکشيد و ميگفت : به احترام لاله خانم است ...!!!!!!!!
   
امام موسي صدر ...
خبرنگاري از جمالزاده پرسيد : نظرتان در باره صدر الدين الهي چيست ؟ جمالزاده جواب داد : من با امام موسي صدر آشنايي داشتم . و يک ساعت در باره امام موسي صدر صحبت ميکرد ...!

چرا نميميرم ؟
دکتر محمد عاصمي ميگفت : رفته بودم سويس ديدن محمد علي جمالزاده . گفتند : يک هفته است که در بيمارستان است و در اغما ست . رفتم بيمارستان . پرستار ها گفتند : يک هفته اي است که بيهوش است . گفتم : ايشان بيش از پنجاه سالرفيق گرمابه و گلستان من بوده است ؛ ميشود خواهش کنم بگذاريد به ديدنش بروم ؟ آنها هم اجازه دادند . رفتم اتاق جمالزاده . ديدم بيهوش روي تخت افتاده است . نشستم کنار تخت او و به ياد خاطرات تلخ و شيرين سالها افتادم . يکباره جمالزاده چشم هايش را باز کرد و نگاهي به من انداخت و گفت : ممد تويي ؟ من چرا نمي ميرم ؟! بعدش هم چشمش را گذاشت روي هم و ديگر هم تا دم مرگ باز نکرد . جمالزاده هنگام مرگ 107 سال داشت .

الواتي ...

حسن توفيق خيلي مواظب سلامتي اش بود . دوستانش ميگفتند : حسن ديشب رفته الواتي دو تا چايي پر رنگ خورده !!

ميرسونمت ...
يک شب که باران شديدي ميباريد پرويز شاپور از شاملو پرسيد : چرا اينقدر عجله داري ؟ شاملو گفت : مي ترسم به آخرين اتوبوس نرسم . پرويز شاپور گفت : من ميرسونمت . شاملو پرسيد : مگه ماشين داري ؟ شاپور گفت : نه ! اما چتر دارم ..!


شاعر بي پول ...
يک شب نصرت رحماني وارد کافه نادري شد و به اخوان ثالث گفت : من همين حالا سي تومن پول احتياج دارم . اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟ برو خدا روزي ات را جاي ديگري حواله کند. نصرت رحماني رفت و بعد از مدتي بر گشت و بيست تومان پول و يک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت اين پول چيه ؟ تو که پول نداشتي . نصرت رحماني گفت : از دم در ؛ پالتوي تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بيش از سي تومن لازم نداشتم ؛ بگير ؛ اين بيست تومن هم بقيه پولت ! ضمنا، اين خودکار هم توي پالتوت بود


یه سری جوک




يك آباداني رفت خون بده براي جبهه ازش پرسيدن: چند سي‌سي خون مي‌خواي بدي؟

آباداني يه نگاهي به مردم كرد و گفت: من سي‌سي مي‌سي حاليم نيست. شيلنگ بزن وصل كن به جبهه!



معلم قزويني به شاگرد: پسر جون اين جوري قبول نميشي نه کلاس مياي نه باغ.





به تركه میگن: آقا ببخشید، خیلی ببخشید، جسارته، واقعاً شرمنده‌ام، روم به دیوار، گلاب به روتون، اسم شما چیه؟

تركه میگه: اینجوری كه شما سوال كردی حتما گوه





قزوينه به زنش ميگه: عزيزم بيا حرفاي عاشقانه بزنيم

زنش ميگه: تو اول شروع کن

قزوينه ميگه: داداشت خوبه؟





تركه ميافته دنباله دختره ازش جلو ميزنه





لره داشته به قصد كشت، خودش رو ميزده

بهش ميگن: چي شده؟

ميگه: من بي غيرت، الان فهميدم از كجاي ننم در اومدم



تركه به زنش ميگه: زن برو مهريت رو بزار اجرا خونه بخريم




بسیجیه می خواسته به دختره متلک بگه بهش میگه: خوشگله نمازتو خوندی؟





یه مرد به دوستش میگه: بعد از 14 سال از ازدواجت، هنوز زنت رو عزیزم صدا میزنی؟

دوستش ميگه: آخه اسمش رو یادم رفته


شما چی از زندگی فهمــیده اید ؟



راستي شما چي از زندگي فهمــيده ايد ؟

نقل قولهای از افراد متفاوت از کتاب




-فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته

" از این قسمت باز کنید" سخت تر از طرف دیگر است . 54 ساله







-فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی

دستت تو جیبته روی یخ راه بری . 12 ساله







-فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد

بدون آنکه به زنت بگویی " دوستت دارم" . 61 سال







-فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،

آن را به نحو احسن انجام می دهم . 48 ساله







-فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . 38 ساله







-فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند

ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. 20 ساله







-فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه

" حالا باشه تا بعد " این یعنی " نه" . 7 ساله







-فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که

آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. 42 ساله







-فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند

هرگز اتفاق نمی افتند . 64 ساله







-فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ،

من می ترسم . 5 ساله







-فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک

"زندگی خوب"حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند . 72ساله







-فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ،

نفر جلوی من اصلا عجله ندارد . 29 ساله







-فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم

زمانی است که از تعطیلات برگشته ام . 38 ساله







-فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل - رفع همان مشکل

و اعلام رفع مشکل به همه. 34 ساله







-فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری ،

باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید . 29 ساله







-فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم

ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. 29 ساله







-فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. 31ساله







-فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و

یا چاق کننده







-فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست...

اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! 27 ساله




-در زندگى فهمــیده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم....

خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعیتها و مراحل مختلفه زندگیم

تا بتونم با بینش واضح زندگیم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم.







-هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى

تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم. 42 ساله







-فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد

بلکه از ان رد می شود. 50ساله







-فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه

و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. 35 ساله







-فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید

بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی ! 36 ساله










نقل قولهای از افراد متفاوت از کتاب


عجیب ترین تصاویر مربوط به خطای دید


این تصویر یک جسمه یا دو جسم؟؟؟ 

 


این تصویر مکعبه یا گوشه دیوار؟؟






یک پل یا چند کشتی؟؟؟



یک دقیقه به وسط تصویر خیره بشین..بدون اینکه چشماتونو حرکت بدین
حالا به پشت دستتون نگاه کنین..آیا زیر پوستتون چیزیه؟؟




این تصویر فقط خاموش و روشن میشه
اما چشم اونو در حال چرخش میبینه



باورتون میشه که این اسبا یکرنگ هستن؟؟







واسه این نمیدونم چی بنویسم!!!



خطوط عمودی هم اندازه ان!!!



این چطوری دائم در حال بالا رفتنه؟؟؟




تو این تصویر تو نگاه اول یه چهره میبینین؟؟؟
 


سه بیمار باحال

روزی یک مریض به دکتر مراجعه کرد واز کمر دردشدید شکایت داشت... دکتربعد از معاینه ازش پرسید: خب،بگو ببینم واسه چی کمرت درد می کنه مریض گفت : محض اطلاعتون باید بگم که من شبکارم، امروز صبح که به خونم رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب دخترم شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که یکی پیش دخترم بوده ، در بالکن هم باز بود، من سریع دویدم طرف بالکن،ولی کسی را اونجا ندیدم! وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید!!! من هم یخچال را که روی بالکن بود بلند کردم و پرتاب کردم به طرف اون! فکر کنم دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچال باشه....
--------------------------------------------------------------------------------
مریض بعدی، به نظر می رسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته!دکتر بهش گفت : مریض قبلیِ من بد حال به نظر می رسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟!مریض پاسخ داد : باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود...ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم، من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهایم را میپوشیدم، شما باور نمیکنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!!!

--------------------------------------------------------------------------------
وقتی مریض سوم وارد شد به نظر می رسید که حالش حتی از دو مریض قبلی هم وخیمتره !دکتر در حالی که شوکه شده بوده پرسید: تو دیگه از کدوم جهنمی فرار کردی.....!!!و بیمار جواب داد : خب، راستش من بالای یک یخچال نشسته بودم که یهو یک نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین