مشترک خوراک این وبلاگ شوید تا خنده را بروی لبهایتان بنشانیم

طنز های کوتاه کمونیستی

سه كارگر به زندان افتادند. هر كدام دليل زنداني شدن خود را تعريف مي كند:
اولي: من هميشه به محل كارم ده دقيقه دير مي رسيدم. متهم به خرابكاري شدم.
دومي: من هميشه به محل كارم ده دقيقه زودتر مي رسيدم و به جاسوسي متهم شدم
سومي: من هميشه به موقع به محل كارم مي رسيدم و متهم شدم به داشتن ساعت وارداتي خارجي!!! 
----------------------------------------------
افسر كا گ ب در پارك قدم مي زند. به پيرمرد يهودي كه در حال خواندن كتابي است بر مي خورد.
پيرمرد چي مي خواني؟
تلاش مي كنم عبري ياد بگيرم.
عبري به چه دردت مي خورد؟ افسر متعجب مي ماند. – براي گرفتن ويزاي اسراييل احتياج به سالهاي زيادي داري. تا مدارك تو تاييد شود ديگر از دنيا رفته اي.
من عبري را براي اين ياد مي گيرم كه بعد از مرگم در آسمان بتوانم با ابراهيم و موسي صحبت كنم. در بهشت همگي به عبري سخن مي گويند. – پيرمرد توضيح مي دهد.
و اگر بعد از مرگ به جهنم بروي چه؟
خوب! در اونصورت روسي رو. بلدم... 
از این وبلاگ  


0 نظرات:

ارسال یک نظر

شما در صورت تمایل می توانید با سایت همکاری کرده و جوک های خود را ارسال کنید تا با همکاری شما این سایت تبدیل به یک آرشیو کامل و غنی جوک شود- البته امکان اینکه جوک های خیلی زننده اصلاح شده و یا در صورت عدم امکان اصلاح در سایت درج نشود وجود دارد.
لطفا جوک های خود را به زبان فارسی ارسال کنید و از ارسال جوک به زبان های پینگیلیش و یا انگلیسی جدا خوداری نمائید