مشترک خوراک این وبلاگ شوید تا خنده را بروی لبهایتان بنشانیم

یه سری جوک




يك آباداني رفت خون بده براي جبهه ازش پرسيدن: چند سي‌سي خون مي‌خواي بدي؟

آباداني يه نگاهي به مردم كرد و گفت: من سي‌سي مي‌سي حاليم نيست. شيلنگ بزن وصل كن به جبهه!



معلم قزويني به شاگرد: پسر جون اين جوري قبول نميشي نه کلاس مياي نه باغ.





به تركه میگن: آقا ببخشید، خیلی ببخشید، جسارته، واقعاً شرمنده‌ام، روم به دیوار، گلاب به روتون، اسم شما چیه؟

تركه میگه: اینجوری كه شما سوال كردی حتما گوه





قزوينه به زنش ميگه: عزيزم بيا حرفاي عاشقانه بزنيم

زنش ميگه: تو اول شروع کن

قزوينه ميگه: داداشت خوبه؟





تركه ميافته دنباله دختره ازش جلو ميزنه





لره داشته به قصد كشت، خودش رو ميزده

بهش ميگن: چي شده؟

ميگه: من بي غيرت، الان فهميدم از كجاي ننم در اومدم



تركه به زنش ميگه: زن برو مهريت رو بزار اجرا خونه بخريم




بسیجیه می خواسته به دختره متلک بگه بهش میگه: خوشگله نمازتو خوندی؟





یه مرد به دوستش میگه: بعد از 14 سال از ازدواجت، هنوز زنت رو عزیزم صدا میزنی؟

دوستش ميگه: آخه اسمش رو یادم رفته


0 نظرات:

ارسال یک نظر

شما در صورت تمایل می توانید با سایت همکاری کرده و جوک های خود را ارسال کنید تا با همکاری شما این سایت تبدیل به یک آرشیو کامل و غنی جوک شود- البته امکان اینکه جوک های خیلی زننده اصلاح شده و یا در صورت عدم امکان اصلاح در سایت درج نشود وجود دارد.
لطفا جوک های خود را به زبان فارسی ارسال کنید و از ارسال جوک به زبان های پینگیلیش و یا انگلیسی جدا خوداری نمائید