مشترک خوراک این وبلاگ شوید تا خنده را بروی لبهایتان بنشانیم

به نام خدایی که زن آفرید




به نام خدایی که زن آفرید             حکیمانه امثال ِ من آفرید

 


خدایی که اول تو را از لجن          و بعداً مرا از لجن آفرید !

 

برای من انواع گیسو و موی        برای تو قدری چمن آفرید !

 

مرا شکل طاووس کرد و تورا      شبیه بز و کرگدن آفرید ! 

 

به نام خدایی که اعجاز کرد          مرا مثل آهو ختن آفرید

 

تورا روز اول به همراه من         رها در بهشت عدن آفرید 

 

ولی بعداً آمد و از روی لطف      مرا بی کس و بی وطن آفرید

 

خدایی که زیر سبیل شما           بلندگو به جای دهن آفرید !

 

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود     مرا خانه داری خفن آفرید

 

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب     شراره ، پری ، نسترن آفرید

 

برای من اما فقط یک نفر          براد پیت من را حَسَنْ آفرید !

 

برایم لباس عروسی کشید          و عمری مرا در کفن آفرید

 

به نام خدایی که سهم تو را        مساوی تر از سهم من آفرید



زهرا نوری این شعر رو سروده..
به نظرم خیلی جالب بود..
نه ضد مرداس نه طرفدار زنها..
فقط واقعیت رو گفته..
پس واقع بین باشین لطفا..
من از اینجا کپی کردم
پی نوشت : فرمودند : اسم خانم ناهید هست نه زهرا


سبک های مختلق موسیقی


 POP
 
کلاسیک – Classical
 
هیپ هاپ – Hip-Hop
 
رپ – Rap
تکنو – Techno
 
دث متال – Death Metal
 
پاور متال – Power Metal
 
اسپید متال – Speed Metal
 
تکنو (به همراه اکس



جوک

یه روز سوپوره میاد دمه خونه ی تركه میگه : آشغال دارین؟ تركه داد میزنه: خانوم توی خونه آشغال داریم ؟
زنش میگه: آره داریم . تركه میگه: آره داریم، نمی خوایم!!!!

به تركه می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟
می گه: خسته نباشید!

تركه از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. می گه: آهان فهمیدم، شلنگ!

تركه :آقا این همسایه مون ساعت 2 نصفه شب هی با مشت میكوبید به دیوار خونمون مرتیکه! دوستش:عجب آدم های مردم آزاری پیدا میشن.حتماً نذاشتن بخوابی دیگه؟
تركه :نه !!!!! خوشبختانه خواب نبودم ! داشتم شیپور تمرین می كردم!!!!

هشدار : مراقب اونجات باش ، وزیر نفت گفته : از هر جا بتونیم گاز میگیریم


آموزش بچه داری!!!‎



منو نخور جون مادرت



خوابگاه دختران در مقابل خوابگاه پسران در شب امتحان



(دخــتر «شبنم» : با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد!دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)
شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.
(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)



شـب – خوابــگاه پســران – سکــانـس دوم:

(در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال،هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...
مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

(در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه پرسپولیسی ابکشه!!!

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند


شخصی را که دوست داری


اگر وقتی شخصی را که دوست داری در آغوش می‌گیری، در میان بازوانت می‌لرزد،

 cid:2.2900728309@web27008.mail.ukl.yahoo.com
اگر لبهایش همچون آتش سوزنده هستند،
cid:3.2900728309@web27008.mail.ukl.yahoo..com
اگر بسختی نفس می‌کشد،
cid:4.2900728309@web27008.mail.ukl.yahoo.com
اگر در دیدگانش برق و درخشندگی خاصی می‌بینی،
cid:5.2900728309@web27008.mail.ukl.yahoo.com
ولش کن بره پی کارش، چون آنفلوانزای خوکی داره!
cid:6.2900728309@web27008.mail.ukl.yahoo.com


حشره اي در فنجان

اگر حشره اي در فنجان قهوه بيفتد، تصور مي كنيد واكنش يك آمريكايي، انگليسي، چيني و يك صهيونيست اسرائيلي چه خواهد بود؟!
.
خبرگزاري قدسنا با طرح اين معماي طنزآميز نوشت: مرد انگليسي فنجان را به خيابان پرتاب و كافه را ترك مي كند. مرد آمريكايي، حشره را خارج مي كند و قهوه را سر مي كشد! و مرد چيني حشره و قهوه را با هم سر مي كشد.
ولي مرد اسرائيلي: 1- قهوه را به آمريكايي مي فروشد و حشره را به چيني. 2- در تمام رسانه ها شيون و زاري مي كند كه امنيتش در خطر است. 3- فلسطين و حزب الله و سوريه و ايران را متهم مي كند كه جنگ ميكروبي براه انداخته اند. 4- همچنان به كولي بازي و «ننه من غريبم» خود درباره شكنجه يهوديان در هولوكاست هيتلري و سامي ستيزي و زيرپا گذاشتن حقوق بشر يهودي ادامه مي دهد. 5- از رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين خواهد خواست كه به مردم خود بگويد دست از حشره انداختن در فنجانهاي قهوه بردارند. 6- از آمريكا درخواست كمك نظامي فوري و وام يك ميليارد دلاري (با قابليت بازپرداخت يكصد ساله) مي كند تا يك فنجان قهوه ديگر سفارش دهد. 7- قهوه چي مجبور خواهد بود كه غرامت اين كار را با تقديم قهوه مجاني به وي تا پايان قرن جبران كند. 8- سرانجام و نه به عنوان آخرين اقدام... تمام دنيا را متهم مي كند كه فقط ايستادند و نگاه كردند و با آنكه او يك انسان معمولي است و براي اولين بار به قهوه خانه رفته است تا اولين قهوه اش را از زمان خروج چندين قرن پيش يهود از مصر صرف كند، براي مصيبت او اندوهگين نشدند


بابا فوتبالیست

کمی صبر کنید تا تصویر کاملا لود شود







آدم




همراه اول